غنیمت است این دور هم نشستن و
یک پیاله کنار پیالهای دیگر ...!
همین که یادمان نمیرود هنوز
میشود از بعضی گریههای نابهنگام گذشت
و رفت
و هر چه داری ببَری برای باران و
طَبَقی ترانه و ریحان بیاوری،
خودش خیلی است!
خیلی خوب است دانستنِ قدرِ همین چند دقیقهی دور،
که روز نباشد، بود و نبود نباشد
چند و چرایِ این وُ
حرف و حدیثِ آن وُ
چه میدانم ... اصلا سکوت، سادگی، سلام!
تو بگو
واقعا چه کسی راست میگوید؟
برویم سَرِِ پیالهی اول!
عاقبتِ همهی میهمانانِ ناخوانده همین است
که نان از سفرهی ستاره میخورند و
مرثیه از شبِ ناماندگارِ گریه میگویند!
گفتن ندارد این بدیههی بیدرنگ،
که چقدر از دیدنِ شما و
خلوتِ این آسمانِ برهنه ... بارانیام،
باقیِ بیم و امیدِ آینه، بیخیالِ سنگ!