سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته بر باد


ساعت 1:32 عصر دوشنبه 87/2/16

در سرزمین من

روزنامه­ها لال به دنیا می­آیند،

رادیو: کَر،

تلوزیون: کور!

 

و او که می­پرسد: چرا؟!

لال­اش می­کنند و می­کُشندش

کَرَش می­کنند و می­کُشندش

کورش می­کنند و می­کُشندش

در سرزمین من!


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 4:14 عصر یکشنبه 87/2/8

دنیای غم انگیز نادرستی داریم
 خیلی ها سهم شان را
در اشتباه یک باور ساده از دست داده اند
 خیلی ها رفته اند رو به راهی دور
که نه دریچه ای چشم به راه و
 نه دریایی که پیش رو
 عبور از این همه هیاهو
دشوار است
 معلوم نیست این قهقهه ی کدام کباده کش کور است
 که نمی گذارد حتی باد
هق هق خاموش زنان سرزمین مرا بشنود
حیف که شاعرم
چقدر دلم برای سردادن یک شعار ساده
لک زده است
زنده باد پرندگانی که نیم ساعت پیش
از بالای این بادیه
 سمت سایه های بالادست
 نمی دانم رفتند یا بازآمدند
گریه کنید رویاندیدگان جنوبی ترین ترانه های من
کسی نیست
 کسی نیامده
کسی نمی اید
 من این راز را از مویه های مادرم آموخته ام
 خسته ام کرده اند
دیگر از هیچ کسی نخواهم پرسید
 این که این همه خسته
 این که این همه خودفروش
 این که این همه ناامید
این که
این که قرار ما نبود


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 2:50 عصر سه شنبه 87/2/3

باران

به باران فکر میکنم گونه هایم خیس میشوند؛.

به تو فکر میکنم باران می بارد.

من جادوگر نیستم ؛

تو اما معجزه ای.


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 4:45 عصر چهارشنبه 87/1/21

  در مکانی به وسعت کف دست
   و در زمانی به وسعت دو لحظه
  شماری چند از خوشباوران تاریخ
  گرد آمده اند
  تا سرود انقلاب خلق را تندر آسا سر دهند
  و بشارت دگرگونی را
  به عروسان حجله نشین ابلاغ کنند
  دیدشان به کوتاهی صحنه ایست
  که می نگرند
  و ایمانشان به ظرافت بلوریست
  که به انتظار تلنگری نشسته است
  و خیالشان تیزرو عقابی است
  که گستردگی دریاها را می پیماید
  افسوس
  به بازی زندگی خو کرده اند
  تا خورشید را به خاک بسپرند



¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 1:51 عصر دوشنبه 87/1/19

دست تو
 چه قدر تاخیر دارد
وقتی که چای گرم می شود
 و تو
 چای سرد را تعارف می کنی
دو سه ماه دیگر این اطلسی
 که تو کاشته ای
 گل می دهد
من به ساعت نگاه می کنم
تو می میری
شمع روشن را به اتاق آوردند
 اطلسی گل داده است
قطار در سپیده دم
کنار اطلسی منتظر تو
 در باد ایستاده است
 گل اطلسی بر سینه تو بود
 وقتی تو را
 برای دفن می بردند
هنگام که تو مرده بودی
 آدم به گل خفته بود
هنگام که تو مرده بودی
یاران به عشق و عطر
مانده بودند
همه ی ما را دعوت کردند
تا در آن عکس یادگاری باشیم
 عکاس سراغ تو را گرفت
من بودم
 تو نبودی
تو مرده بودی
عکاس از همه ی ما بدون تو
عکس یادگاری گرفت
عکس را چاپ کردند
آوردند
 در همه ی عکس فقط یک شاخه اطلسی
و دو دست
 از جوانی تو 
 دیده می شد
 ما همه در عکس سیاه بودیم


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 4:39 عصر شنبه 87/1/17

  حقیقت دارد
  تو را دوست دارم
  در این باران
  می خواستم تو
  در انتهای خیابان نشسته
 باشی
  من عبور کنم
  سلام کنم
  لبخند تو را در باران
  می خواستم
  می خواهم
  تمام لغاتی را که می دانم برای تو
  به دریا بریزم
 دوباره متولد شوم
  دنیا را ببینم
  رنگ کاج را ندانم
 نامم را فراموش کنم
  دوباره در اینه نگاه کنم
 ندانم پیراهن دارم
 کلمات دیروز را
   امروز نگویم
 خانه را برای تو آماده کنم
 برای تو یک چمدان بخرم
  تو معنی سفر را از من بپرسی
 لغات تازه را از دریا صید کنم
 لغات را شستشو دهم
  آنقدر بمیرم
  تا زنده شوم


 


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

ساعت 12:44 عصر سه شنبه 87/1/6

هی ساده ...ساده

حالا وقت آن رسیده که مرا تا رویای خیس

تا خواب پروانه تا تبسم تنهایی

همراهی کنی

آخر من هیچ امیدی برای رسیدن به

آنسوی پل ندارم

تنها برتری من تنهایی است

اما تو هی پرنده هرگز مرا به نا امیدی

آب و آینه مسپار

حالا ای همسفر همیشه ی عشق"

مرا با این دل و این نامردمان تنها بگذار و برو

مگرمن همان تنهای ایام ستاره و رهگذر باران نیستم

پس با این همه چرا کسی از من خسته

خبر از باغات آینه نمی گیرد

به خدا من کاری نکردم

که اینان مرا با نفرین بدرقه میکنند

آخر من باکسی کاری ندارم

اگر دل بستن به باران در کیش شما حرام است

پس من گناهی نکردم

حالا ای همسفر "

مرا با همین پیاله ی شکسته تنها بگذار و برو

<روزی از روزها باز خواهم گشت>


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
3
:: بازدید دیروز ::
8
:: کل بازدیدها ::
25802

:: درباره من ::

نوشته بر باد


:: لینک به وبلاگ ::

نوشته بر باد

::پیوندهای روزانه ::

:: آرشیو ::

دل نوشته های شبانه
بهار 1387

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

بنیاد باران(خاتمی بزرگ)

:: خبرنامه وبلاگ ::