سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوشته بر باد


ساعت 6:25 عصر دوشنبه 86/11/1

حالا دیدار ما به نمیدانمان کجای فراموشی

دیدارما اصلا به همان حوالی هر چه باداباد

دیدار ماو دیدار دیگرانی که ما را ندیده اند

پس با هر کسی از کسان من از این ترانه ی محرمانه سخن مگو

نمی خواهم آزردگان ساده ی بی چراغ از اندوه اوقات ما با خبر شوند

قرار ما از همان ابتدای علاقه پیدا بود

قرار ما به سینه سپردن دریا وترانه ی تشنگی نبود

پس بی جهت بهانه میاورکه راه دورو خانه ی ما یکی مانده به آخر دنیابود

نه دیگر فراغی نیست

حالا بگذار باد بیاید

بگذار از قرائت محرمانه ی نامه ها و رویاهامان شاعر شویم

دیدار ماو دیدار دیگرانی که مارا ندیده اند

دیدار ما به همان ساعت معلوم دلنشین

تا دیگر آدمی از یک وداع ساده نگرید

تا چراغ و شب و اشاره بدانند که دیگر ملالی نیست

حالا میدانم سلام مرا به اهل هوای همیشه ی عصمت خواهی رساند

یادت نرود گلم

بجای من از صمیم همین زندگی سر و روی چشم به راه ماندگان مرا ببوس

دیگر سفارشی نیست

تنها جان تو و جان پرندگان پر بسته ای که دی ماه به ایوان خانه می آیند

خدا حافظ

 این خداحافظ تنها برای سلام بودبزودی در مورد باران مینویسم


¤ نویسنده: سهراب آزادمهر

نوشته های دیگران ( )

3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
38
:: بازدید دیروز ::
4
:: کل بازدیدها ::
26546

:: درباره من ::

نوشته بر باد


:: لینک به وبلاگ ::

نوشته بر باد

::پیوندهای روزانه ::

:: آرشیو ::

دل نوشته های شبانه
بهار 1387

:: اوقات شرعی ::

:: لینک دوستان من::

بنیاد باران(خاتمی بزرگ)

:: خبرنامه وبلاگ ::